آموزش نقد ادبی در دانشگاه‌ها چندان مطلوب نیست

 

بهنام ناصح
آسیب شناسی آموزش آکادمیک نقد در گفت و گو با دکتر پروین سلاجقه (منتقد و استاد دانشگاه)
پروین سلاجقه در سال 1340 در استان کرمان متولد شد.تحصیلات خود را تا پایان دوره ی دکتری در ادبیات فارسی به پایان رساند.او اکنون به عنوان استادیار در دانشگاه به تدریس دروس تخصصی ادبیات؛به خصوص نقد ادبی و دروس مرتبط با آن؛مشغول است. اولین کتاب او در زمینه ی تدریس ادبیات «در آمدی بر زیبایی شناسی شعر» است که توسط نشر چکاد در سال 1378 به چاپ رسید. دومین اثربه نام«صدای خط خوردن مشق»در نقد و بررسی آثار هوشنگ مرادی کرمانی؛توسط نشر معین درسال 1380 منتشر شد.کتاب بعدی در زمینه ی نقد اولین شماره از مجموعه نقد شعر معاصر به نام «امیرزاده ی کاشی ها»است که در نقد و بررسی اشعار احمد شاملو؛توسط انتشارات مروارید در سال 1385 روانه ی بازار نشر شده است.سلاجقه با این کتاب در سال 58 از طرف بنیاد هنرمندان و نویسندگان؛ به عنوان «منتقد برتر» نخستین جایزه ی نقد ایران برگزیده شد.اثر بعدی وی در این زمینه ؛«از این باغ شرقی »است که درباره ی نظریه های نقد شعر کودک و نوجوان به تازگی از طرف کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ و منتشر شده است. آثاری که در زمینه ی نظریه و نقد در دست چاپ دارد؛ از این قرار است:نقد شعر «فروغ فرخزاد»؛انتشارات مروارید.فرهنگ تحلیلی« موتیف؛نشانه؛ نماد» در شعر سبک هندی؛انتشارات معین.« نقد رمان معاصر».او داستان هایی نیز برای کودکان به چاپ رسانده است؛به نام های« بنفشه کوچولو»؛« دنیای قشنگ پوپو.» و «قصه ی تالاب»؛که این داستان اخیر در سال 1377؛از طرف سازمان محیط زیست به عنوان اثر برتر سال انتخاب شد. سلاجقه تا کنون حدود 30 مقاله در زمینه ی نظریه و نقد ادبی در مطبوعات به چاپ رسانده است.


با توجه به این که شما هم در دانشگاه مشغول تدریس نقد ادبی هستید و هم آثاری در زمینه ی نقد ادبی دارید، لطفا پیش از هر چیز از وضعیت کنونی آموزش نقد در دانشگاه ها صحبت بفرمایید.
تا آن جا که من اطلاع دارم و از دانشجویان ادبیات دانشگاه های مختلف شنیده ام؛ وضعیت آموزش نقد ادبی در دانشگاه ها چندان مطلوب نیست؛ چرا که در بیش تر کلاس های نقد ادبی، هنوز برای هویت تازه ی نقد در بحث های ادبی امروز آشنا نیستند و در بهترین حالت؛ مباحث تنها به صورت تئوریک مطرح می شود و نقد عملی در آن جایی ندارد یا بسیار اندک است. بنا براین دانشجویان عمدتاً با حفظ تعاریف و نظریه های انتزاعی و امتحان دادن آن ها، واحد نقد ادبی را پشت سر می گذارند بدون این که توانایی استفاده از آن تعاریف را داشته باشند. مساله ی دیگر این است که در بیشتر کلاس های نقد ادبی هنوز نقد مولف و برون متنی به شیوه ی سنتی؛ روش مسلط است.

منظور از نقد برون متنی چیست؟
نقد برون متنی؛ نقدی است که در آن بیشتر به موضوعات پیرامونی و حاشیه ای متن پرداخته می شود تا خود متن. این نقد در واقع بخشی از همان نقد ذهنی و سنتی است که توجه به زندگی مولف و عقاید و پیش زمینه ها را به متن تحمیل می کند و در نتیجه به نوعی نقد سلیقه ای می انجامد که ارتباط چندانی با خود متن ندارد و در صدد تایید یا رد شخصیت مولف است. این نقد به طور عمده قصد ارزش گذاری و قضاوت قطعی دارد وبه استقلال متن به عنوان یک اثر هنری اهمیت نمی دهد.
با این وجود به نظر می رسد همان نقد محدودی هم که انجام می شود بیش تر در حوزه نقد سنتی است این طور نیست؟
بله همین طور است. البته گاهی با استادانی هم مواجه می شویم که تا حدودی از نظریه های جدید در مورد نقد و بحث های مدرن در باب احترام به استقلال متن اطلاع دارند ولی از آن جا که هنوز همان شیوه ی نقد سنتی در کشور ما مسلط است آن ها هم همان روش های قدیمی و منسوخ را به کار میگیرند. حتی گاهی ممکن است که نظریه های نقد را درس بدهند ولی در عمل در نقد آثار از آ ن ها کمک نگیرند . شاید یکی از علت های آن این باشد که به دلیل پیچیدگی بحث های نظری پیاده کردن آن ها در عمل برایشان مشکل است. چرا که این تئوری ها هنوز بومی نشده اند و تطبیق آن ها با متن مشکل است.

تا چه اندازه بین مطالبات دانشجویان و سیستم جاری آموزش نقد در دانشگاه ها مطابقت وجود دارد؟
با تأسف باید گفت، بین خواسته ها و ایده آل های دانشجویان و سیستم آموزشی اختلاف زیادی وجود دارد. از آن جا که دانشجویان با مباحث نظری نقد و مولفه های نقد مدرن در کانون های ادبی خارج ازدانشگاه و یا از طریق مطبوعات آشنا می شوند .به این کمبود ها بیشتر پی می برند. چرا که در محافل بیرون از دانشگاه در زمینه نقد مدرن کارهایی انجام شده است ولی هیچ کدام از این ها در سیستم آموزشی دانشگاهی اعمال نمی شود، به همین دلیل دانشجویان خواهان دروس مرتبط با نقد ادبی امروز و شیوه ی آموزش های نوین هستند.

شما برای آموزش نقد در کلاس چه شیوه ای را در پیش می گیرید و عکس العمل دانشجویان به چه صورتی است؟
من در کلاس هایم آموزش نقد را در سه محور و به طور همزمان با هم پیش می برم.یکی در محور آموزش عناصر متن و طرح مباحث نظری در شناخت عناصر مورد نظر دوم: آموزش رویکردهای مختلف نقد اعم از رویکردهای ساختارگرایانه و پسا ساختگرا؛ و در نهایت نقد عملی است که کاربرد آن رویکردها و بنیان های نظری در متونی است که برای نقد در نظر می گیریم. تلاش من بیشتر در این جهت است که در نهایت نوعی نقد پدیدار شناسانه را آموزش بدهم. نقدی که درون متنی است و بیشتر هستی اثر را مورد بررسی قرار می دهد تا هستی مولف را.به نظر من اگر مراحل این شیوه ی نقد درست انجام شود ما در نهایت هستی مولف را هم از خود متن درمی یابیم و در نتیجه پیش زمینه ها به متن تحمیل نمی شوند..دانشجویان در برابر این شیوه ی نقد همیشه عکس العمل های مثبتی داشته اند به خصوص در قسمت نقد عملی.

در نظام آموزشی دانشگاه برای تعلیم نقد ادبی، چه تعداد واحد در نظر گرفته شده است و آیا این مقدار کافی به نظر می رسد؟
برای آموزش نقد، در کل مقاطع تحصیل در رشته ادبیات تنها 2 واحد در دوره کارشناسی در نظر گرفته شده است که به هیچ وجه کافی نیست. به نظر من با توجه به اهمیت و گستردگی مباحث نقد ادبی و تنوع شیوه های آن؛ باید بین 6 تا 8 واحد درسی دانشگاهی برای آن در نظر گرفته شود؛ که در این صورت؛ 2 واحد نظریه های ادبی ، 2 واحد مکاتب ادبی، 2 واحد نقد رمان و 2 واحد نقد شعر؛ می تواند در نظر گرفته شود.

چگونه استادی که تا پایان تحصیل خود (حتی تا دکترا) تنها 2 واحد نقد ادبی خوانده، می تواند به دانشجویان نقد ادبی آموزش دهد؟
بدیهی است استادانی که نقد ادبی درس می دهد متکی به آموخته های خود در آن 2 واحد یا به طور کلی در دانشگاه نیستند و نباید هم باشند. برای آموزش نقد ادبی، مطالعات شخصی استادان نقش تعیین کننده ای دارد تا به طور حرفه ای بتوانند آن را به دانشجویان بیاموزند . استادانی که تدریس نقد ادبی را به عهده می گیرند؛ اکثراً افرادی هستند که پس از تحصیلات آکادمیک، خود به این حوزه علاقه نشان داده اند و با مطالعه و کار حرفه ای توانسته اند توانایی لازم را کسب کنند.

آیا ارتباط سازمان یافته و مشخصی بین پیکره دانشگاه و نهادها و انجمن های ادبی خارج از نظام رسمی آموزشی وجود دارد؟
در سطح هیئت علمی دانشگاه ها به هیچ وجه این ارتباط وجود ندارد مگر این که بعضی از آن ها خودشان به دلیل علاقه ی شخصی مایل باشند که با مجامع ادبی بیرون از دانشگاه ارتباط و تبادل آراء داشته باشند و گرنه به طور بارزی این دو گروه از هم فاصله دارند و به نحوی می توان گفت هر کدام از آن ها در صدد نفی نقش موثر یکدیگرند. البته در مورد دانشجویان این طور نیست آن ها به خاطر این که آزاد تر عمل می کنند و با نهاد های ادبی خارج از دانشگاه ارتباط بیش تر و بهتری ایجاد می کنند از مباحث جدید ادبی و تئوری های روز بیش تر استقبال می کنند.

تقصیر این فاصله و جدایی بیش تر متوجه کدام یک از این گروه هاست؟
در واقع می توان گفت هر دو گروه مقصرند و شاید بتوان گفت دچار نوعی سوءتفاهمند. نظام دانشگاهی برای خود شأن رسمی خاصی قائل است که من بخش هایی از این شأن را کاذب می دانم. بسیاری از اساتید می پندارند که علم تنها منحصر به بحث های آکادمیکی است که در دانشگاه تدریس می شود و خارج از این حیطه کسی صلاحیت آن را ندارد که اظهار نظر کند و محافل خارج از دانشگاه هم عمدتاً به صورت غیرتخصصی وغیر علمی به ادبیات می پردازند و که این نگاه سنتی موجب می شود که دانشگاهیان در یک فضای بسته فقط به نظریه های صرفا علمی و سنتی بپردازند و نیازی احساس نکنند که با محافل بیرون ارتباط برقرار کنند. از طرفی دیگر؛ مجامع بیرون از دانشگاه نیز با اتکا به مطالعه ی چند کتاب و چند نظریه و اصطلاح، بیشتر نوعی دانش سطحی را در نقد به کار می گیرند و دانشگاهیان را به سنت گرایی متهم می کنند.

شما چه راهکارهای عملی ای برای رفع آسیب هایی که در حوزه نقد در دانشگاه ها وجود دارد، پیشنهاد می دهید؟
به نظر من پیش از هر چیز باید در تدوین واحد های درسی تجدید نظر شود به نحوی که جایگاهی شایسته برای نقد ادبی و شاخه های مرتبط با آن فراهم شود. همان طور که می دانید ادبیات یک دانش بینا رشته ای است از این روی نگاه به آن می بایست نگاه چند جنبه ای باشد پس لازم است که یک منتقد ادبی تا حدی از فلسفه، روانشناسی، مردم شناسی، نظریه ادبی، زبان شناسی همگانی و از همه مهم تر نشانه شناسی سررشته داشته باشد از این رو همه ی این ها باید در مفاد درسی دانشجویان گنجانده شود.
علاوه بر این استادان نقد ادبی می بایست از قالب منفرد خود خارج شوند و سعی کنند با جریان های نقد ادبی روز دنیا بیش تر آشنا شوند و با مجامع و نشریات ادبی روز ارتباط صمیمانه تری برقرار کنند و در درک جریان های معاصر بیش تر بکوشند تا از تأثیر متقابل این ارتباط هر دو گروه بهره مند شوند.
  اول صفحه