دوست داشتن از عشق برتر است؛ عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینائی اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت، روشن و زلال.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد.

عشق در غالب دل ها، در شکل ها و رنگ های تقریبا" مشابهی متجلی می شود و دارای صفات، حالات و مظاهر مشترکی است اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند.

عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است اما دوست داشتن آرام، استوار، پروقار و سرشار از نجابت است.

عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است؛ اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود؛ اگر تماس مداوم یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل زنده است. عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی نیست. عشق یک فریب بزرگ است و دوست داشتن یک صداقت راستین، صمیمی و بی انتها.

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن. عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد.

عشق خشن است و شدید و ناپایدار و دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار و پراطمینان.

عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین. عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح.

از عشق هرچه بنوشیم سیراب می شویم و از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر.

عشق هرچه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن نوتر.

                                                                      پس

خدایا، به هرکه دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن    بهتر است، و به هر که دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر