بمیرم که بمیرم!
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلن به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
از : فاضل نظری
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۱ ساعت 19:16 توسط فلاحی
|