کرده ای خاطره عشق فراموش چرا؟

جای دادی دگری را تو در آغوش چرا؟

گر تو را قصد رهائیست ز دام غم عشق

میکنی شعر غم انگیز مرا گوش چرا؟

تا مرا در گذر خانه چشمت دیدی

کرده ای روشنی پنجره خاموش چرا؟

دل دیوانه! اگر نیست امیدت به وصال

میکشی بار فراغ اینهمه بر دوش چرا؟

گر در میکده بستند به فتوای فقیه

این همه می زده افتاده و مدهوش چرا؟

گر نگاهت نظری بر من دیوانه نداشت

پس به مرگ دل من گشته سیه پوش چرا؟

راز با آنکه گذشته ست تو را موسم عیش

کرده ای از می گلگون قدحی نوش چرا؟

؟؟؟؟؟؟؟؟