نشسته است غزل لا به لای ابروهات
بخند تا که بگردم فدای ابروهات

نشسته اند به نوبت برای عرض حضور
هزار ماه هلالی ورای ابروهات

کمان رنگی عالم خراج خورشید است
برای عرض ارادت به پای ابروهات

سپید پوش غزل ها برای احرامند
که مُــحرمند به ام القرای ابروهات

هزار شهر برآشفته دو چشم تو اَند
هزار دل شده وبران برای ابروهات

دو خنجری که تو داری رحیم و رحمانند
اعوذ بالله از آن ناخدای ابروهات

عجیب منزلتی داده است بر شعرم
اشاره های غریب آشنای ابروهات...
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟